پار فابیان کویست در ۲۳ مه ۱۸۹۱ در اسمالند - واقع در سوئد به جهان چشم گشود. او کوچکترین پسر از هفت پسر یک خدمتکار راه آهن بود که به تحصیل مذهبی – سنتی پرداخت و در خانه ای بزرگ شد که تنها کتاب های انجیل و مناجات در آن بود.در نوجوانی در پیرامون خانواده ای مذهبی، از باورهای دینی سختگیرانه ی آن دوران جدا شد، اما برخلاف بسیاری از نویسندگان و متفکران زمان خود،باورهای دینی را به صلابه ی نقد نکشید و تصمیم داشت که نویسنده شود. از این رو، از زمان دانش آموزی در تاریخ، آغاز به نوشتن در مطبوعات محلی کرد.
پار لاگرکویست از ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲ به تحصیل تاریخ هنر و ادبیات در دانشگاه اوپسالا پرداخت و در ۱۹۱۲ میلادی، نخستین مجموعه داستان های خود را نوشت سپس در ۱۹۱۳ به پاریس رفت و برای یک سال در رشته هنر تحصیل کرد.
زمانی دراز در آن جا زندگی و به جنبشی که در باره هنر ایجاد می شد، علاقه پیدا کرد. بنا بر این مکتب های خود را کوبیسم و اکسپرسیونیسم انتخاب نمود.
در طی زمان جنگ جهانی اول، او در کپنهاگ زندگی کرد و در آن جا به نوشتن نمایشنامه مشغول بود که با کارن زورنسن آشنا شد و در ۱۹۱۸ با او ازدواج کرد.این ازدواج در ۱۹۲۵ به پایان رسید .
او پس از مدتی با بیوه گوستا زاندلس – نقاش – به نام الاینه لوئلا ازدواج کرد و 5 سال بعد با خانواده اش به سوئد بازگشت و در جزیره ای به نام لیدیگو زندگی کرد.
پس از بازگشت به سوئد، به رواج نظریه های تازه در زیباشناسی پرداخت و در نوشتاری به نام هنر سخن که نوشت، کوشید تا نشان دهد که در ادبیات نیز باید جنبشی به وجود آید، در پی این نظریه پردازی ها ، پار لاگرکویست در سال ۱۹۴۰ به عضویت آکادمی سوئد برگزیده شد.
اما در ۱۹۴۴ میلادی بود که با نوشتن داستان بلند خود، برای نخستین بار به جهانیان شناخته شد. وی با نوشتن باراباس، مشهورترین اثرش در ۱۹۵۰ میلادی، برنده جایزه نوبل در ادبیات در۱۹۵۱شد.
او مقاله، نمایشنامه، داستان های کوتاه و بلند بسیار نوشته است که در آنها – به عنوان یک اخلاق گرا – انگیزه های مسیحیت سنتی بدون پیروی از نظریه پردازی کلیسا را به کار برده است و با وجود اینکه، از دیدگاه سوسیالیسی در سیاست برخوردار بود، اما هیچگاه دین را افیون مردم نمی دانست.
بیشتر نوشته او در باره علاقمندی های آدمی، نمادهایش و خدایان، و در جایگاه بشر – به عنوان فرد و نوع آدمی – در دنیایی که شیطان جا و حرفی ندارد، می باشد. نکته مهم در نوشته های او جدال بین خوبی و بدی است. پار فابیان لاگرکویست در ۱۱ جولای ۱۹۷۴ در سن ۸۳ سالگی و در استکهلم – سوئد –درگذشت.
آثار او عبارتند از:
اضطراب
بجای ایمان
راه انسان خوشبخت
میهن و ستاره
نغمه و جنگ
لبخند جاویدان
آوازهای قلب
آهن و انسان
آخرین مرد
نامرئی
دژخیم
کوتوله
باراباس
راز آسمان(نمایشنامه)
مردی که توانست زندگی را از نو آغاز کند(نمایشنامه)
خلاصه ای از شاخص ترین اثر این نویسنده، کتاب باراباس که پار لاگرکویست را برنده ی جایزه ی نوبل ساخت :
بارّاباس نام مردی یهود بود که در هنگامی که حضرت مسیح بنزد پونس پیلات فرماندار رومی اورشلیم می رفت بخاطر جنایت و شورش و عصیان وقتل نفس بازداشت شده و بزندان افتاده بود. وقتی که پونس پیلات به یهودیها تکلیف کرد که بین عیسی و باراباس یکی را برگزینند تا بمناسبت عید پاک یکی از آن دو از مرگ نجات یابد، ملت مرگ بیگناه را ترجیح داد و بدین ترتیب باراباس از شکنجه و عذاب گریخت . نام باراباس در زبان مترادف شخصی است ترشروی با قیافه ای وحشی و شرور.
در انجیل آمده است که: باراباس (انجیل متی 27 : 16) و او مردی بود که بخون ریزی و فسق و فجور معروف بود و چون یهود بر منجی و مخلّص ما شکایت مینمودند وی در زندان بود و حکام رومانیان را عادت این بود که همه ساله در عید فصح زندانی را که جماعت بخواهند آزاد نماید تا این معنی سبب استمالت قلوب رعایا شود. پس یکی از بدبختی این طایفه آن بود که در آن وقت باراباس قاتل را بر مسیح منجی ترجیح داده او راآزاد و مسیح را تسلیم نمودند.
در مکاتب و تاریخ مسیحیت باراباس فردی مهم است چه او هم جایگزینی بود که اگر نجات نمی یافت مسیح آن تالمات را تحمل نمی کرد و با اینکه زندگی اش را مدیون پیغمبر خدا بود باز هم مسیح نظرش از وی برنگشت و روح وی را نجات بخشید.
ناگفته نماند که در رابطه با شخصیت تاریخی باراباس فیلم هایی کارگردانی شد که از نمونه ی آن ها میتوان به باراباس با کارگردانی ریچارد فلایشر محصول ۱۹۶۱ ایتالیا اشاره نمود.در خلاصه ی این فیلم با بازی آنتونی کوئین آمده است:
روز عید است و مردم که میتوانند از حکمرانان رومی برای یک محکوم به مرگ تقاضای عفو کنند، از میان حضرت مسیح «(روی مانگانو)» و باراباس «(کوئین)» یک صدا عفو باراباس را طلب میکنند. باراباس را به عنوان برده به معادن گوگرد میبرند، و در آن جا به لطف یکی از پیروان مسیح (گاسمن) با تعالیم وی آشنا میشود.
متین مجیدیان